ما سه تا

(12)مامان بزرگ و بابا بزرگ

عزیزمممم خوشگلم خیلی ناز داری و منم که خریدارش این روزها حرفهای جالبی از مامانِ بابایی میشنوم.معلومه که خیلی دلشون نوه میخواد. خب حق هم دارن.همه دور رو بریاشون نوه دارن. خودشون که دیگه بچه ای تو خونه ندارن.دلشون داره برای اومدنت پر میکشه.زودی بیا عزیزکم. میدونم میای...میدونم منو مامان میکنی...میدونم دنیامو قشنگتر میکنی... میدونم با اومدنت زندگیمو پر از شادی میکنی...   دلم میخواد توی بهار دنیا بیای نمیدونم چرا؟ ولی بازهم هر وقت اومدی قدمت سر چشمم. چشمم کف پات. عزیزم بیا و با اومدنت زندگیمون رو قشنگتر کن .برکتت رو بیار با خودت دنیامون رو قشنگتر کن
30 مرداد 1392

(11)شبهای قدر

عزیزم...خوشگلم...قشنگم... دیشب خیلی دعا کردم برای بودنت...برای اومدنت...از خدا خواستم که تورو بهم بده... یکی میگفت اینروزها که ما میریم مهمانی خدا ...خدا باید میزبانی کنه...باید ناز مهمونش رو بکشه...باید از مهمونش پذیرایی کنه...خب خدا جون نازمو بکش...من که دعوتت رو قبول کردم... هدیه ام رو بهم بده... امانتت رو بهم بسپر... چی میشه؟یه فرشته از اون فرشته هات رو به منم بده.قول میدم ازش خوب نگهداری کنم. دیشب خیلی گریه کردم... شکر کردم... به خاطر اینکه سلامتم.به خاطر اینکه بابایی سلامته.به خاطر اینکه امید دارم. من و بابایی زندگیمون رو با اسم صاحب این شبها شروع کردیم.و از خودش کمک خواستیم که همیشه یارو یاور هم باشیم . حالا هم از خودش میخ...
6 مرداد 1392

(10)اولین خرید

چند روز پیش از سایت فروشگاهی برات چند دست لباس و عروسک خریدم.نمیدونم چرا اینکارو کردم شاید به خاطر اینکه امید دارم که بالاخره میای.یکمی ناز داری.ما هم که خریدارشیم. وقتی وسایلت رو به بابایی نشون دادم هم خندش گرفته بود هم بغض کرده بود.نمیدونست بخنده یا گریه کنه.اشک شوق داشت ولی پنهونش میکرد.البته طبیعیه.غرورش اجازه نمیده که احساسش رو بیان کنه.ولی من تمرینش میدم که بتونه احساساتش رو بروز بده و تخلیه کنه.برای اومدنت هم باید آمادش کنم.میدونم خجالت میکشه. چون پدر خودش هم همینطوری بوده.هیچوقت به بچه هاش و همسرش اونجور که باید احساسش رو نشون نداده.با اینکه از ته دل دوسشون داره.ولی نمیتونه.بلد نیست.یاد نگرفته.ولی من باباییت رو آموزش میدم که ...
1 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ما سه تا می باشد